The

ساخت وبلاگ

یه روزی میرسه که دیگه از عشق عذاب نکشم. میرسه اون روز. میرسه روزی که با چشم گریون مجبور نباشم منطقی رفتار کنم و بنویسم حالم خوبه.

میرسه روزی که بغض قورت ندم و در همون حال واسش نقاشی تولد و نامه‌ی عاشقانه بنویسم

The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32

نمیدونم چرا انقد حساسیتم زیاد شده است روزا نسبت به همه‌چی. سریع می‌شینم آبغوره می‌گیرم. بعد انقدم نشون میدم این ناراحتیامو حتما فکر میکنه از اینایی ام که همش تم چس ناله‌ان. به هیچکسم نمیتونم حرفمو بگم. ینی هیچکسو ندارم. اون از دلربا که به طرز شگفت‌آوری دوستیمون تموم شد، اونم از ریزه‌ی طلا که کلا یادش رفت اصن زندگی قبل از دانشگاهشو:)) اونم از هاتف که سال به سال یه پیامی بدیم و اگه باهاش درد و دل کنم میگه کـ×ـسـخـ×ـلیا. دلم زیاد میگیره این روزا. ای گه تو این کنکور که انقد موهامم ریخته کچل شدم دیگه.امشب در حالی که داشتم عین ابر بهار می‌گریستم و زار میزدم اینجا و با دستمال فین فینی چشمم هم پاک میکردم، بهم گفت میدونم بهم حس خوبی نداری و حق میدم و بهت و اینا و امیدوارم بتونم جبران کنم و ازین حرفا. آخرین گفت انکار نکن عزیزم ، کاملا حسش میکنم.انقد گریم گرفت از این حرف آخرش! اصلا خیلی مظلومانه بود. چون خوشحالم شده بودم که فهمیده، بیشتر گریم گرفت. واقعا نمیدونم چه مرگمه انگار یه چیز سیاهی تو قلبم میاد بالا مدام و کل حنجره رو احاطه کرده.ینی من هروقت از غم میخوام بمیرم یاد مامانم میفتم که خیلیا چی The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32

چقد از این دختره دوستش خوشم نمیاد:((((((( ریحانه میگه حق داری، اینم هی اذیت میکنه منو، عکسشم فرستاد دختره بود، قیافه‌ش هم خوبه خوشگله، موهاشم روشنه یکمی. اصن ناراحتم:(((

انقدم سورپرایزشون کردن امروز میترسم فردا دیگه چندان خوشحال نشه از هدیه‌ی من:( ینی اون صد در صد خوشحالیه نباشه که نیستتتت:((((((

تازه دیروقتم میرسه خونه اصن:((((

آی فل سووو ترربل:(((

:-(

The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32

امروز لاله تو کتابخونه ازم پرسید : این‌رل‌ای جداً؟؟! و من عین احمقا نمیدونم چرا خجالت کشیدم مثلا بگم آره، گفتم تقریباً!!:(((

بعد ریزه‌ی طلا گفت تقریباً؟ شما کم مونده ... :/// 

دیگه منم گفتم آره و اینا، ولی خب چرا انقد مزخرف جواب دادم اولش؟؟:((

اگه مثلاً میشنیدم نوترون اینو به کسی گفته چقد ناراحت میشدم خودم

The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32

من نمیدونم مگه این خودش دوس دختر نداره که میخوان با یه زوج دیگه برن بیرون، باید این و اون دختره ی چیز برن باهاشون؟!ای گه آقا واقعا. من هم نمیخوام تو جمعاشون باشم، نمیخوامم که اونم باشه:))))))نمیدونم چطوری جداً حال می‌کنن با خودشون، پریروز مثلا که رفتیم با اونا بیرون و اون دختره یه بند مزخرف می‌گفت (البته از حق نگذریم اینا خودشونم مزخرف می‌گفتم و با اونم همراهی میکردن و بهش توجه می‌کردن) ، چطوری حس خوش گذشتن داشتن؟:))) واسه من که واقعا افتضاح بود. یعنی تنها چیزی که قابل تحملش میکرد نشستن اون همونجا بود، وگرنه واقعا غیرقابل‌تحمل بود همه‌جاش.اصن یه وجهه از شخصیت آینده‌ی خودمو دیدم که هی ساعتو نشون میدن میگن دیر شد پاشو بریم:))))) چیزی که اصلاً فکر نمی‌کردم درباره‌ی خودم:))))))خلاصه الان هدفم اینه که بگم چرا اول صبحی حالم گرفته‌س و حس می‌کنم دلیلی براش نمیابم. اول اینکه حس می‌کنم شاید به خاطر رفتنش نیست که ناراحتم. چون میدونم دوتا آزمون قلمچیو که بدیم عیده و برمیگرده:> نمیدونم واقعا، یکی سر است قضیه‌ی بیرون رفتن امروز صبحشونه، یکی هم قضیه‌ی خواهرش.اولاً که الان در مزخرف بودن این موضوع م The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32

با وجود این همه دختری که دوروبرش هست، هیچ‌گونه درکی از علت رفتارهای دخترا نداره بچم:)) با اینکه بنظرم واضحه کاملا خب که دخترا پشت هر حرکت و حرفشون منظوری دارن، پیچیده نیست که:)))))مثلا همین قضیه‌ی بیرون رفتن پریروز.اولا که یبار بحث درس خوندن من شد، بعد خواهرش به نوترون گفت: اگه تو بذاری! بعدترش نوترون به من گفت خیلی تعجب کردن بود و اینا. منظور خواهرش البته این بیرون آوردن من بود، خوشش نمیومد که من باهاشون رفته بودم بهرحال غریبه بودم و اینا:)))و الان یچیزی که فهمیدم اینه که واسه چی انقد غرغراش برام بولده، چون مثلا یجا که من گفتم کنکور دارم برگشت با عصبانیت و خیلی غد طور گفت: بفرما نوترون خان، اینا که کنکور دارن میان بیرون و هرجا دلشون میخواد میرن و درس نمیخونه بعد به من میگید فلان. خیلی لحنش بد بود ینی اگه برادر من بود بابام میزد تو دهنش! بعد نوترون هییییچی بهش نگفت و نمیگفت. واای اول جمله قبل فهمیدم که چرا انقد ناراحتم و اشکم درومد! اصلا هوای منو نداشت. ( وای دارم درک میکنم مامانم چی می‌کشید!!:/ ) اینکارم حتماااا میگم بهش. بذا بدونه چیا اذیتم میکنن. بذا بدونه چیکار میکنه.(وای الان The...
ما را در سایت The دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cthesh0 بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 3:32